عشق و خلاقیت عاشقانه

عشق و خلاقیت عاشقانه

شعر و متن از نظامی تبریز
عشق و خلاقیت عاشقانه

عشق و خلاقیت عاشقانه

شعر و متن از نظامی تبریز

می روم

می روم تا آشیان بر گنبد مینا بسازم

 

دور از این دنیا بسازم

 

در بهشت آرزو ها غرفه ای زیبا بسازم

 

خیمه ای از پرنیان ، خرگاهی از دیبا بسازم

 

دور از این کانون پستی

 

وین بساط خود پرستی

 

میروم با چیره دستی

 

سرنوشت خود کمی ،  بالاتر از بالا بسازم

 

دور از این نام و نشانها

 

بر فراز قله آتشفشانها

 

پشت بام کهکشانها

 

پر زنم ، چندان که سر تا پا بسوزم

 

یا در این کانون پستی  ، آتشی بر پا بسازم

 

یا بسوزم  .....  یابسازم

 

میروم تا دور از این آلایش و آلودگیها

 

بند خود را گم کنم در وادی نابودگیها

 

وارهانم خویش را از ننگ و دود اندودگیها

 

گر نشد ، چنبر کنم چرخ زمان را

 

یا بهم دوزم زمین و آسمان را

 


صبوری

گر به سلامی خطاکار گشتم، علیکم مکن

عمر ها چون رود روان است و  گذرا


نظامی تبریز

حکایت

پیری حکایت  می کرد

چون فرزندم به سن تشخیص خرد رسید و سره و ناسره را برهم تمیز داد از من پرسید

پدرجان برای تربیت من خیلی زحمت ها کشیدید و آداب و اصول برخورد و زندگی یاد دادید

و بر خدای خود شاکرم که چون پدری شما داردم

ولی نمی دانم محبت دیگران را خیانت، صداقت دیگران را ضلالت، رفاقت دیگران را کلک می بینم و همچنان جاری است 

گفتم پسرم: صبر هر چیزی را نمایان و آشکار می سازد

رزوگارت را به پندهای من روان ساز و منجی مظلوم باش و پند دهنده


نظامی تبریز

مهمان

 زین پس نمی آیم مهمان تو نمی گردم

یا عکس در خانه ها

یا بر سر در کاروانسراها

یا در موزه ها

نقش بی جان شوم بی منت است


نظامی تبریز

انسان

انسان از نوع خود رم می کند

هر چه می داند بر هم می کند


رفاقت را بر کراهت می برد

خیانت  را بلندای کرم می کند


نظامی تبریز