می روم تا آشیان بر گنبد مینا بسازم
دور از این دنیا بسازم
در بهشت آرزو ها غرفه ای زیبا بسازم
خیمه ای از پرنیان ، خرگاهی از دیبا بسازم
دور از این کانون پستی
وین بساط خود پرستی
میروم با چیره دستی
سرنوشت خود کمی ، بالاتر از بالا بسازم
دور از این نام و نشانها
بر فراز قله آتشفشانها
پشت بام کهکشانها
پر زنم ، چندان که سر تا پا بسوزم
یا در این کانون پستی ، آتشی بر پا بسازم
یا بسوزم ..... یابسازم
میروم تا دور از این آلایش و آلودگیها
بند خود را گم کنم در وادی نابودگیها
وارهانم خویش را از ننگ و دود اندودگیها
گر نشد ، چنبر کنم چرخ زمان را
یا بهم دوزم زمین و آسمان را