فکر نکن که دگر
به منزل دلت قدم خواهم گذاشت
از آن پله های عمرت بالا خواهم رفت
فکر نکن که دگر
تا شب برایت ساز خواهم زد
یا دستت را هر روز بگیرم
نه
تمام شد دنیای من با تو
نظامی تبریز
در ایام نوجوانی عشق عاشق شدن را داشتم
چون به جوانی رسیدم عاشقانه یاری گزیدم
آخر سر دیدم عشق هم پیاله من نیست
چون بی دلیل ترک کرد و رفت و من ماندم تنها و عمر از دست رفته
همان تنهایی همدم من است
عشق من است
یاور من است...
نظامی تبریز
ای دنیا... !
ز بدبختی و شور بختی بی نظیرم
ز بیچاره گی و بی خردی دربه درم
درد درونم می سوزاند خودم را
ظاهرم دیگران را
ای دنیا دگر مزای عین مرا
که یک تنه به جهان بسم...
نظامی تبریز