عشق و خلاقیت عاشقانه

عشق و خلاقیت عاشقانه

شعر و متن از نظامی تبریز
عشق و خلاقیت عاشقانه

عشق و خلاقیت عاشقانه

شعر و متن از نظامی تبریز

عمر

تابستان رفت و پاییز آمد 

چه زود گذشت 

پس فردا زمستان خواهد شد 

عمر را مجالی  نیست 

حق سلام را طول عمر می گیرد از آدم 

ای کاش... 

نظامی تبریز

احمقانه است 

سنگ که سنگ باشد آن را پنبه فرض کنی 

نظامی تبریز

داشته ها داشتم

داشته ها داشتم...

وانگهی روزگار برگشت

گویی روی صفحه نقاشی ام چایی ریخت

القصه...

بسته شد در ما بعد از رفتن رفتنی ها

زمانی که داشتم

چه زور بازو

چه نان سر سفره

در و دل ما باز بود

خوردن و شکستند و رفتند

در را محکم بستند رفتند...

روزگار بلندی و پستی زیاد دارد...

نظامی تبریز