عشق و خلاقیت عاشقانه

عشق و خلاقیت عاشقانه

شعر و متن از نظامی تبریز
عشق و خلاقیت عاشقانه

عشق و خلاقیت عاشقانه

شعر و متن از نظامی تبریز

عاشق

چهل سال پیش گمان می کردم احمق ها عاشق می شوند

چون به چهل سالگی رسیدم

دیدم چهل سال احمق بودم که عاشق نبودم...

خلوت مرگ و دل

دل تپیده رو به مرگ کرد و گفت: ای حق با معنی، تو را در دنیا صادق می دانم و واقعی

مرگ پرسید دلیل چیست؟

دل مضراب تپش را کنار گذاشت و چنین بازگو نمود:

هرکسی را ز عشق، محبت، رفاقت، صداقت، صمیمیت و ... دل دادم و دل بنامش کردم بعد از مدتی با تبحر خاصی رفتند و محکومم کردند. بر این عجبم که خدایا در انجام وظیفه کوتاهی کردم یا زعشق کم گذاشتم 

که جوابی نیافتم

کنون دریافتم عمری برای خود زندگی نکردم و عمرم را برای دیگران بخشیدم.

ای مرگ دلم را برای تو ارزانی می کنم و مرگ دلم را اعلام می کنم تا فقط مابقی عمرم را در جسمی با روح خشک گذرانم.

مرگ با چشمان پر از اشک دل را برد 

... و حالا این منم 

دل مرگ رفته...

نظامی تبریز

داستان حقیقی و واقعیتی که اتفاق افتاده است


اتفاقی که حقیقت دارد: گذری به اندیشه های واهی در اعماق تفکرات یک خانم



انتخاب فرد مناسبی جهت پیاده سازی تفکرات به نتیجه رسیده به نفع خود برای پیشبرد اهداف متفکرانه نشان از اشرافیت کامل به اوضاع و وضع روحی و روانی "انتخاب شونده" را دارد.مسائل اتفاق افتاده برای "متفکر واهی" جهت رسیدن به اهداف عالیه خود نیاز به "تمام کننده" می باشد که با طمانینه و آرامش برای رسیدن و بدست آوردن "انتخاب شونده" امتیازهایی را می دهد. و خود را به نوعی کم توان - نیازمند - تحقیر شده عنوان و وانمود می کند تا به عمق ذهن"انتخاب شونده" رسوخ نماید و قویا دچار وابستگی به گفته ها و خودش شود.زمانیکه مطمئن شد بطور کامل افسار "انتخاب شونده"را در دست گرفته است برای رفع نیاز ها و خواسته های خود نهایت استفاده را می کند و برای اینکه بعدا بتواند او را به کنار بگذارد با ایجاد تضادهای فکری و سردگمی برای "انتخاب شونده" ایجاد می نماید.و نام این تضادها را "کمک به خود فرد جهت برگشتن به زندگی عادی خود و رسیدن به مسائل خود برای زندگی طبیعی " می داند.باتوجه به اینکه در طول هموار بودن مسیر برای "متفکر واهی" پیش بینی های دیگری نیز جهت رسیدن به امیال خود توسط دیگران« تضاد های مشخصی را به "انتخاب شونده" اعمال می نماید. دلیل اصلی این تضادها رسیدن به خواسته ها و اهداف خود است که عملا با فکر و اندیشه ماهرانه ایجاد و پیاده می شود.

برای چنین پیاده سازی اندیشه واهی نیاز است که به "سفسطه" نیز واقف بود که در این نوشته عنوان می نمائیم فرد :متفکر واهی" به سفسطه نیز آگاهی دارد.



هر چند "انتخاب شونده" در آن گامهایی نخستین برای یاری و کمک رسانی به "متفکر واهی" با جان و دل بطور تمام و کمال و با سختی ها پیش و رو داشته به همراه گذاشتن وقت در سرما و گرما و اوقات مختلف در خدمت بوده ولی با توجه به تضادها گفتاری و رفتاری اعمال شده از  طرف"متفکر واهی" باعث می شود با چشمی باز و با تفاسیر بیانی به اصل موارد پی برده و احساس خطر نماید.

امید است همیشه یاور و مددکار هم باشیم.


نظامی تبریز

 

غم و اندیشه

شبی غم به اندیشه گفت چرا من را در خود جای دادی و رهایم نمی کنی. اندیشه خندید و گفت : چه غم هوشیاری! چه غم دانایی! ای غم بیا دور هم نشینیم و چایی شبانه در خلوت خود خوریم و صحبتی با خود بیارآئیم و چند ساعتی را، همدم یکدیگر شویم. غم قبول کرد بر سر بساط چایی اندیشه نشست و منتظر شنیدن شد. ناگه اندیشه با چشمانی پر از اشک شروع به صحبت کرد. ای غم تو دنیایی برای من، که در وجودم، در درونم بی منت گذر می کنی و گهگاهی یادم می کنی و این روزها هم کلیه ای در خیالم برپا نمودی. چطور می توانم با این همه محبت، تو را در خود جای ندهم. ای غم تو از عشقم که روزی مرا قبله خود می پنداشت و قسم خوردنش نام من بود والاتری. از آن بی خردی که چندین سال پشت خود کشاند و بخاطرش عمرم را مفروش راهش کردم، ارج تری. از آن رفیقی که دارایی ام را برایش دادم تا تحقیر عام و خاص نشود، برتری. از آن استادی که بر سر مکتب علمش نشستم استاد تری. ...

حالیا ای غم بر من خرده مگیر و همراه من باش که تو همره، عشق، رفیق و استادم هستی تا آخر عمر دوستت دارم و در قلب منی. چایی گوارای وجودت.

نظامی تبریز

مجذوب توام ای دل نغمه جدایی مخوان

قبلی خرش از پل گذشت و سوایی خواند

نظامی تبریز